صبح یک روز پاییزی آقای پوریا جهت انجام کـار داخل تاکسی نشست لحظاتی بدون انکه حرکت کند به رو به رو چشم دوخت و آنگـاه مانند کسی که کـار فراموش شـده ای را به یاد آورد کیف دستی اش راگشود و نامه ای را بیرون کشیـد از متن نامه باخبر بود اما برای اطمـینان بار دیگر نامه را درآورد…
- نوع فایل PDF
نویسنده رمان
دانلود رمان پاییز را فراموش کن pdf از فهیمه رحیمـی با لینک مستقـیم
دانلود رمان پاییز را فراموش کن برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فهیمه رحیمـی مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
قسمتی از رمان پاییز را فراموش کن :
آری خـواهرانش رادوست داشت نگـاه آنان داد حق شناسی مـی داد ولی باتما محبت هایی که این دو خـواهر نثارش مـی کردند دلش مـی خـواست از جلو چشم و نگـاه خشمناک پدر دور شود . وقتی به مقصد رسیـد و از اتـومبیل پیاده شـد هنوز همان تبسم را بر لب داشت اوتـوانستـه بود باتصمـیم به رفتن دیگر افکـار گذشتـه را کنار بگذارد و مصمم گـام بردارد شادی مطبوعی وجودش رافرا گرفتـه بود و به نظرش هوایابری آن روز پاییزی آفتاب فرح بخش بهاری مـی رسیـد مردم مغازه ها و اشیاء گوناگون و رنگـارنگ ف جلوه ای زیبا یافتـه بودند و مردم را چون خـود شاد و سر حال مـی دیـد دوستداشت این حالت را حفظ کند و نگذارد سخنان دو پهلوی پدر حالش راتغییر دهد به همـین منظور تصمـیم گرفت خبر سفر خـود را تـوسط یکی از خـواهرانش به پدراطالع بدهد و خـودش را از شر آن نگـاه کینه جویانه نجات دهد مـی تـوانست بههنگـام خداحافظی فقط دست او را بفشارد و بصورتش نگـاه نکند آیا دست پدر به مثل نگـاهش سرد خـواهد بود؟ و.قتی به خانه رسیـد و داخل شـد از سکوت خانه فهمـیـد که کسی در خانه نیست داخل حیاط ایستاد
دانلود رمان جدید رایگان پاییز را فراموش کن از فهیمه رحیمی
- لینک های دانلود
برای مشاهده لینک های دانلود باید وارد حساب کاربری خود شوید!
ورود به حساب
بخش نظرات این مطلب از طرف مدیریت بسته شده است و امکان ارسال نظر وجود ندارد.